توی 24 ساعت گذشته 5 ساعت خوابیدم
الان هم اصلا خوابم نمیاد.. مشغول کار بودم. دیشب ساعت 5 صبح توی سیستم شرکت فایل آپلود کردم....
الان باید یه گزارش پدر مادر دار آماده کنم
دلتنگ سیاوش ام.... واسه استراحت یکی دو ساعت وقت گذاشتم روی ادیت... نتیجه برای خودم آرامش بخش بود... ولی حسرت توی دلش بودنم و عمیق تر کرد...
خونه باباینا نمیشه گریه کرد...کم حرف میشم کلا....حالا خیلی هم اهل صحبت کردن نیستم و خودشون هم میدونند...
همه چی تو فکر آدماست....دو سال پیش که اومده بودم اینجا چقدر ذهنم این بود که باید پول در بیارم....
حالا اما مثل یه تیکه گوشت چیزی برام مهم نیست...
خدایا یعنی واقعا رفت؟ ولم کرد؟
خدایا مواظبش باش لطفاً بهش آرامش و شادی و سلامتی بده
خدایا مواظب مامان بابا و خانواده اش باش
خدایا دلم واسه بغلش خیلی تنگ شده....
خدایا یعنی من و یادش رفت؟
خدایا مگه اون بهترین نبود؟هم تو میدونی هم من که سیاوش بهترین بود...
خدایا پس چرا؟